صابر گلعنبری تب تهدیدات اسرائیل برای حمله به تاسیسات هستهای ایران بالا گرفته و تلآویو تا به حال این چنین بیمحابا و بیسابقه به این صراحت از تصمیم برای حمله به این تاسیسات سخن نگفته است. در مقابل نیز به نظر میرسد جمهوری اسلامی این تهدیدات را جدی تلقی کرده است. انجام رزمایشهای پدافند هوایی در مراکز حساس اتمی، رزمایش نظامی در خلیج فارس و تنگه هرمز، هشدارهای "منابع امنیتی" در گفتگو با رسانههای حاکمیتی و تهدیدهای امروز غلامعلی رشید فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا سپاه گواهی مدعای جدی گرفتن تهدیدهای اسرائیل است. رشید تهدید کرده است که واکنش ایران به حملات احتمالی اسرائیل فراتر از هدف قرار دادن "مبدأ تجاوز" خواهد بود و به نوعی کشورهایی را که جنگندههای اسرائیلی از آسمان آنها برای حمله احتمالی استفاده کنند، تهدید به "حمله کوبنده" کرد. در این وضعیت، پرسش کانونی این روزها این است که آیا اسرائیل اساسا دست به این ماجراجویی خواهد زد یا خیر؟ آیا تهدیدهای اسرائیل همزمان با مذاکرات وین صرفا اهدافی روانی برای تاثیرگذاری بر این مذاکرات دارد؟ یا در سایه نبود دورنمای روشنی برای آن، انجام این حملات احتمالی جدی است؟ واقعیت این است که بر عکس برخی ناظران و تحلیلگران، نگارنده با شناختی که از روابط اسرائیل و آمریکا به ویژه در ابعاد امنیتی آن دارد، بر این باور است که در مسائل کلان امنیتی در خاورمیانه، نه آمریکا و نه اسرائیل هیچکدام بدون هماهنگی پیشینی دست به اقدام خاصی نمیزنند. جنگ در راس این مسائل کلان قرار دارد. برخی میگویند که این احتمال وجود دارد که اسرائیل بخواهد آمریکا را بدون اطلاع پیشینی و ناخواسته درگیر جنگی با ایران کند؛ به این معنا که اسرائیل با علم به این که آمریکا به نفع او وارد عمل خواهد شد، به ایران حمله کند اما بدون این که با آمریکا این حمله را هماهنگ کرده و موافقت پیشینی آن را کسب کرده باشد. جنس و ماهیت روابط تاریخی تل آویو و واشنگتن موید این گزاره نیست و پذیرش آن سخت است. از این جهت، نگارنده معتقد است که پاسخ به این پرسش که آیا اسرائیل دست به حمله خواهد زد یا خیر، در گرو یافتن پاسخی قانع کننده به پرسش کانونی دیگری است که آیا آمریکا اساسا موافق چنین جنگی است یا نه؟ حالا باید دید آیا آمریکا در شرایطی قرار دارد که با حمله یا حملاتی به ایران موافقت کند که فی نفسه میتواند به یک جنگ و بحران منطقهای و بینالمللی بزرگ تبدیل شود؟ اینجا چند پرسش مهم دیگر مطرح میشود. نخست این که آیا آمریکا با توجه به تصمیم راهبردی خود برای انتقال تدریجی مرکز ثقل سیاست خارجی خود به مواجهه با چین با جنگی موافقت خواهد کرد یا به اسرائیل اجازه خواهد داد جنگی را آغاز کند که پیامدهای آن میتواند تمرکز بر این مواجهه را کاملا تحت الشعاع قرار دهد؟ اساسا آیا موافقت با چنین جنگی با راهبرد دولت بایدن در تعامل دیپلماتیک با بحرانهای خارجی منافات ندارد؟ یا این که آیا گذار به مواجهه با چین مستلزم یک جراحی بزرگ در خاورمیانه است؟ آیا اقدام آمریکا در خروج نیروهای خود در افغانستان و عراق صرفا معطوف به الزامات تقابل با اژدهای چینی است؟ یا نوعی مقدمه سازی و با هدف دور نگه داشتن بیشترین حد ممکن از نیروهای نظامی خود از تیررس حملات احتمالی ایران در واکنش به هر نوع جنگی است؟ آیا آرایش جدید سیاسی و دیپلماتیک و بعضا امنیتی که منطقه از چند ماه پیش به خود گرفته است از آشتیها و گفتگوهای بیسابقه و غیره، صرفا برای پر کردن خلا ناشی از تنزل هژمونی آمریکا، کاهش حضور آن در منطقه و الزامات ناشی از آن است؟ یا نه، خبرهایی پشت پرده هست و این تحولات نوعی آماده شدن متحدان آمریکا برای رویارویی با یک حادثه بزرگ در آینده است؟ نتایج خیلی از جنگهای تاریخ و معاصر که مفروض تصمیمات پیشینی بودهاند نه تحولات میدانی نزاعها و تنشها با محاسبات قبلی پیامدها و آثار هیچ همخوانی نداشته و معکوس بوده است. مثل دو جنگ افغانستان و عراق. از این رو، آیا به فرض تصمیم به انجام حملاتی به ایران، این اطمینان خاطر نزد اسرائیل و آمریکا وجود دارد که به جنگی فراگیر منتهی نشود؟ هر چند نبود بازدارندگی در مقابل حملات اسرائیل در سوریه و همچین واکنش غیر همسنگ به ترور سردار سلیمانی، این گمانه را نزد نهادهای امنیتی اسرائیلی و برخی ناظران ایجاد کرده که ایران هم برای ورود به یک جنگ تمام عیار و پرهزینه معذوریتهای خاصی دارد و تبعات آن را تاب نمیآورد و از این رو معتقدند که واکنش آن به حملهای احتمالی نیز در سطح شعله ور شدن چنین جنگی نیست، اما با این وجود اسرائیل هنوز با این پرسش درگیر است که در صورت انجام حملاتی، ایران در واکنش به آن تا کجا پیش خواهد رفت؟ میان سطور تحلیلها و گزارشهای امنیتی اسرائیل حکایت از این دارد که هنوز به پاسخی روشن برای این سوال نرسیدهاند. بله! اسرائیل جنگافزارها و تجهیزات پیشرفته نظامی برای انجام حمله را دارد، اما به تنهایی قادر به مواجهه با پیامدهای این حملات در صورت منتهی شدن به جنگی گسترده نیست. از این رو، نگرانی اصلی آن از تبعات این اقدام است و اگر این فاکتور مطرح نبود که خیلی وقت پیش حمله کرده بود. نگارنده معتقد است که وقوع حملات اسرائیل منتفی نیست، اما احتمال آن در شرایط فعلی چندان بالا نیست؛ مگر این که اسرائیل بالای 70 درصد مطمئن شود که این حملات اولا زیرساختهای برنامه هستهای ایران را به سالهای ابتدای شروع این برنامه بر میگرداند و هر چند دانش هستهای موجود پابرجا خواهد ماند، اما سالها زمان خواهد برد که خروجی حال حاضر را داشته باشد. و ثانیا اطمینان کسب کند که حملات سنگین با واکنشی از جانب ایران روبرو نمیشود که به جنگی تمام عیار ختم شود. اما این که چرا احتمال این حملات در این شرایط بالا نیست، به این خاطر که اگر هم تصمیم به حملهای در کار باشد که شرایط و مقدمات آن فعلا فراهم نیست و در این وضعیت حداکثر میتوان گفت که کار مقدمهسازی برای آن در آغاز راه است. اگر هم مذاکرات شکست بخورد، هر حملهای در سطح بینالملل به مقدمات مهمی نیاز دارد و چندان محتمل نیست که به فرض شکست مذاکرات سریعا گزینه حمله جایگزین شود. از این رو، احتمالا ابتدا فشارهای سیاسی و تحریمی تشدید شود و پرونده به شورای امنیت باز گردد تا یک اجماع بینالمللی گیرد و فضای جامعه جهانی مستعد حمله به عنوان آخرین گزینه شود، اما فراهم کردن همین مقدمات و شرایط هم زمانبر خواهد بود.
نظرات